فرشته اي كه بالهاشُ گم كرد

هم بازى تو

نفس که می‌کشی، آرام می‌شوم دلت که می‌گیرد گریان آه که می‌کشی، زار می‌زنم؛ لبخند می‌زنی، ذوق می‌کنم .. ازابتدا جزئی از همیم؛ درد می‌کشم به دنیا می‌آیی . . کودک هستی، هم‌بازی‌ات هستم؛ مدرسه می‌روی، هم‌کلاسی‌ات؛ بزرگ می‌شوی، دوست بی‌کلک... و بزرگتر که می‌شوی غریبه می‌شوم ،،گاهی ... یادت نرود، من همانم که هم بازی تو بوده‌ام همانقدر کودک همانقدر ساده که هرچه گفته‌ای، باور کرده‌ام من عوض نشده‌ام ... تو بزرگ شده‌ای ... و هرچه بزرگتر، دورتر و هنوز لبخند را بر چهره دارم! من همانم که هستم بارها چشم گذاشته‌ام و تو قایم شده‌ای خودم را به ندیدن زده‌ام، تو برده‌ای و لبخند زده‌ام ! حتی وقتی نوبت تو می‌شود بگویی دوستت دارم ، من میگویم ،، دوستت دار...
8 مرداد 1392

آرزو

من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم الکی‌ بگم جدا شیم تو بگی‌ که نمی‌تونم من فقط عاشق اینم بگی‌ از همه بیزاری دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی‌ داری من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم من فقط عاشق اینم روز‌هایی که با تو تنهام کارو بار زندگیمو بذارم برای فردا من فقط عاشق اینم وقتی‌ از همه کلافم بشینم یه گوشهٔ دنج موهای تورو ببافم عاشق اون لحظه‌ام که پشت پنجره بشینم حواست به من نباشه دزدکی تورو ببینم من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم ... NAVID ...
3 مرداد 1392

دیدار

عشق من، من به تو مي انديشم نه به تنهايي خويش از پس شيشه تو را مي بينم که گرفتي مرا در بر خويش من وضو با نفس خيال تو ميگيرم و تو را مي خوانم و به شوق فردا که تو را خواهم ديد چشم به راه مي مانم تن من پاره اي از آن تن توست و قشنگترين شباي پر ستاره شب توست NAVID ...
3 مرداد 1392

چقدر شادم من

من دعا مى خوانم با لبِ پُر زِ سكوتِ غنچه ...  من دعا مى خوانم با دِل سرشار از فريادِ موج ... من پُر از شور و حيات وپُر از شوقِ رسيدن به تواَم... و چِقدر شادم من و چقدر زندگى امروز قشنگ و زيباست... آرى.... آرى... كه جهان پُر زِ تمناى تماشاست... من خدا را خواندم ، وقتى از شوقِ درونِ خود نمى گُنجيدم... و جهان را ديدم ... و جهانى كه پُر از زيباييست.... و خدا خواست كه احساس كنم دنيا را... و خدا خواند مرا به اُفق... كه از آن شوقِ پريدن را احساس كنم... و چقدر شادم من...كه تو مى آيى. ...
3 مرداد 1392

شاه ماهىِ دلِ من

دل من تنگ بلوریست که یک ماهی سرخ کوچک  روزگاریست که درآن مهمان است نه که مهمان که دراین دورخراب  همه دنیای من است وجان است  ماهیِ کوچک من کوچک نیست  وبزرگ است به اندازه دریای دلم ودلی داردکه مملوازپاکی وسرسبزی هاست وه که این ماهی زیباوقشنگ بانگاهی که پرازوسوسه خواستن است هرنفس به کجامیبردآرام دلم گاه دریای دلم طوفانیست ازهیاهو و شروشور دلش وزمانی که دلش آرام است دلم ازهرچه پریشانی واندوه تهی ست شاه ماهیِ دلم هرچه که هست رمزامواج پراز زندگی این دریاست واگرروزی ازاین تنگ بلورین برود شیشه وسعت آبی دلم ...
2 مرداد 1392
1